باید واسه ٩٣ امادش کنم

من میخوام، یا میرسم و میرم بالا، یا نمیرسم و چیزی از دست ندادم, پس به توکل نام اعظمت،الهی به امید تو

باید واسه ٩٣ امادش کنم

من میخوام، یا میرسم و میرم بالا، یا نمیرسم و چیزی از دست ندادم, پس به توکل نام اعظمت،الهی به امید تو

مممممم

سلام

یه ربع وقت دارم که بنویسم

خدا رو شکر امروز - چهارشنبه ٨ ابان ٩٢- تا این جا به یه درصد خوبی از برنامم رسیدم

اما الان حوصله ی دو ساعت بعدی برناممو ندارم !

البته انجامش میدمااااا، ولی خب حسش نیست

امروز نرفتم مدرسه

عامل محرکش (بهانش) این بود که از معلم زبانمون خوشم نمیاد یا حتی بدم میاد!! هفته ی پیش واقعا رفت رو اعصابم!

امسال خیلی خیلی زیاد به روابط انسانی دقیق شدم

و متاسفانه این حساسیت باعث شده نقاط تاریک ادما رو خیلی ببینم و واقعا حالم از دنیای زشت اطرافم به هم بخوره !!!!!! حس غریبی کنم تو این دنیا و این ادما

فکر می کنم کار مشاور باشه کمکزبه همچین بحران هایی! اما انگار نمیشه با مشاورمون ارتباط بر قرار کنم! حتی نمیدومنم از کجا باید شروع کنم ...

به تازگی از سفر کربلا برگشته ، سعی می کنم این رو به فال نیک بکیرم و باهاش صحبت کنم تا مقداری از این باری که رو دلمه کم شه

اما ای کاش مشاورمون اقا نبود

این که میگم ادما رو اعصابمن مختص معلما نیستاااااا! خود بچه های پایمون واقعا به لجن کشیده شدن

واقعا عوضی! تا دو ماه پیش هر بار میومد مدرسه یا تو واتس اپ هم دیکه رو میدیم انقدر چرت و پرت میگفتیم و میخندیدیم که دل درد می گرفتیم! حالا وقتی میبینه انگار جدید الورودم!!!

یا اون یکی که واااااااااییییی! تا دو ماه پیش که هیچی تا دیروزش نشسته بغل من ریز و درشت زندگیشو ریخته رو میز حالا قیافه میاد انگار که اصلا نمیبینه!!!!!!! وای خدا ! خب ادم احمق اگه بنا داری این جوری کنی و اینا گ...میخوری وقت منو میکیری یا این دید رو به وجود میاری که میشه ادم حسابت کرد

بیشتر هم از دس حودم عصبانی میشم که زود این کاراشون یادم میرم

چون وقتی که عشقشون بکشه خوش رفتاری می کنن

نمیفهمم این دو اتفاق یعنی چی!

من ادمی بودم که تا یکی دو سال پیش هیچ درکی از نفرت نداشتم

یعنی وقتی می گفتن از فلانی متنفرم واقعا نمی فهمیدم چه حسی رو میگن

و این که تا همین پارسال ادمی بود که همه برام احترامی خیلی بیشتر از احترام یه نوجوان قائل میشدم اما حالا نمی فهمم چی به بقیه اجازه میده بمبی احترامی کنن

حتی همین بی احترامی ها باعث نشده حالت دوستانه تری با ادما پیدا کنم

یعنی فقط جنبهی منفی!!!!!

اکه این بزرگ شدنه میخوام صد سال سیاه بزرگ نشم

نمی دونم چرا بحثی که مربوط به چند هفته ی پیش بود رو پیش کشیدم و حال خودمو انقر خراب کردم

گاهی فکر می کنم این اه یه ادمیه که طی جریاناتی از دستم خیلی رنجیده

اما چه با عقل خودم چه دوستم، مقصر تمام بد بختیایی که جفتمون کشیدیم خود اون ادم بود

اما گاهی فکر می کنم منم هم جاهایی مقصر بودم و حق الناسه که داره اذیتم می کنه

از این ماجرا مشاورمون هم خبر داره و به عنوان ناظریکه از بیرون میبینه میتونه قضاوت کنه

اما انقدر برای من ادم دوریه که به هیچ وجه جرئت نمیکنم شمارشو از بچه هامون بگیرم و بهش اس ام اس بدم و گم یه همیچین مسئله ای واقعا داره اعصابمو داغون می کنه، هر بار که بهش فکر می کنم اشکام میریزه

تو این کتابی که می خونم -مبانی موفقیت-خیلی تاکید داره یه همچین جرئت هایی بکنیم ولی نمیدونم این جا باید جرئت کنم یا نه

خاک بر سرم ٢٠دقیقه از برنامه ی عربیمم رفت

یا علی

سلام

نوشتم یا علی شاید چون از بچکی هر وقت داشتم ورجه وورجه می کردم و میوفتادم بابام میگفت یا علی!!

شاید چون اصلا تکیه کلام ما ایرانیاست !

شاید چون دیروز عید غدیر خم بود !

ولی باید واسه بلند شدن دستمو به یه کوه محکم بگیرم و پا شم. جای «یا کوه» و «یا صخره» می گم «یا علی» !

لحظه ای که اقدام به باز کردن این وبلاگ کردم اذان مغرب بود !

این تاریخ و زمان رو یه جورایی شاهد و به فال نیک می گیرم برای آغاز راه !

از همین اول می گم که خیلی اولش به این وب متعهد نیستم . ید طولایی در باز کردن وب و انداختنش یه طرف دارم

از بلاگفا که کلا خجالت می کشم توش وبلاگ باز کنم.

دو سه تا هاست دیگه هم رفتم دیدم با این ایمیلم یه وب دارم (لحظه ای که می خواستم وب باز کنم اصلا نمی دونستم تو اون هاست ها وب داشتم چه برسه که اسم و پسش رو بدونم / شاید برای خیلی هاتون صحنه ی آشنایی باشه)

تا این که رسیدم به بلاگ اسکایی که تازه این جا هم اکانت داشتم و یادم نبود ولی بالاخره یکی این جا ساختم.


امسال به قولی کنکور دارم. داشتم دنبال بودجه بندی کنکور ۹۳ می گشتم که به یه وبلاگ کنکوری برخوردم. مال یه پسریه که ادعا داره رتبه ۱ کنکور تجربی ۹۳ه !‌ یه خط از وبلاگشو خوندم متوجه شدم اصلا تکلیفش معلوم نیست که ایران می مونه و امسال کنکور می ده یا سال دیگه !!!!‌ اما همچین امید و اعتماد به نفسی داره ! منم به ذهنم زد این جا رو باز کنم

نمی دونم چیزی که در جمله ی بعد می گم توجیهه یا دلیل ! اما تو برنامه ریزی هام اون قسمتی که نزدیک ۹ شب می خوام یه استراحت یک ساعته داشته باشم , وقتی که سریال 'پژمان' تموم بشه, کاملا خالی می مونه (تا وقتی که ماتادور بود واقعا به عشق اون روز رو سر می کردم) گفتم شاید این وب بتونه هم کمکم کنه هم سر گرم ! حالا نمی دونم چی می شه ! یعنی اونقدر ارضام می کنه که بخوام ادامش بدم و خستگیمو در کنه و پاش بمونم یا نه !


هیچ وقت خودم رو درگیر کنکور تصور نمی کردم. اما حالا که اومدم و درگیرم سعی می کنم به کنکور به دید یه

.:.کارگاه آدم سازی.:. نگاه کنم


من پر ام از اهداف کوچیک و بزرگم (خیلی خیلی متنوع) . اما امسال می خوام فکر کنم دو نوع و نصفی هدف بیشتر ندارم!

+بندگی

+کنکور

-کار های اجتناب نا پذیر شخصی! (مثل حموم و جمع کردن اتاق و مسواک (و درگیری هایی که با پلاک متحرکم دارم ) وَ وَ وَ...)

و در این راستا(ها) فعلا دو تا کتاب می خونم :

۱- مبانی موفقیت (جک کنیفیلد)

۲- برنامه ریزی با دوربین مدار بسته (سید علی سهیل میر صادقی)


در مورد کتاب اول شاید مثل گذشته ی من جبهه ی خاصی بگیرید که «بابا ول کنید که این کتابای موفقیتو که سالی ۲۰۰تا نوشته می شه و در میاد و همش دوکون و همش حرف تکراری ... راهش فقط تلاش و سخت کوشیه ...»

اما به عنوان آینده ی این تفکر, پیشنهاد می کنم امتحان کنید. ضرر نداره. خواهر بزرگترم وقتی این کتاب رو خوند خیلی تحت تاثیر قرار گرفت و برای تمام اعضای خانواده از این کتاب خرید و تشویقمون کرد. ازش ممنونم!

کتاب دوم هم که ... هعی ... خوبه ! جز این کتابی (به این تحرک) واسه ی برنامه ریزی تحصیلی ندیدم ! اگر بهتر هم میشناسید معرفی کنید. سپاس گزار می شم. اون هعی که گفتم واسه این بود که یاد مشاورمون افتادم ... حالا می گم براتون اگر عمری بود!


خیلی راحت نیستم طی نوشتن این وبلاگ هویتم برای کسایی که منو می شناسن و نمی شناسن مشخص باشه! نمی دونم چرا ولی جز ویژگی های شخصیتیمه. از بچگی این جوری بودم. اما خب با خوندن کتاب جک کنفیلد دارم به این نتیجه می رسم که شاید همین ویژگی مانع رسیدنم به اهدافم باشه. واسه همین سعی می کنم (به قول معلم فیزیکمون) هیچ 'سنسی' نداشته باشم. اما خب اگر اگر یه وقت کسی فهمید و اینا لطفا به روم نیاره تا بتونم راحت و بی زاویه و بی سانسور بنویسم! ممنون


راجع به مخاطب داشتن هم ... خب وقت نمی کنم هی برم این وبلاگ اون وبلاگ خاله بازی : وای چه وبلاگ قشنگی داری عزیزم/ تبادل لینک می کنی ؟ / آپم بیا / آپم برو /....

واسه همین انتظار باز دید و نظر آنچنانی ندارم . ولی خب از اون دسته آدمایی که وبلاگ خون حرفه ای اند و میتونن کمک کنن می خوام بیان و بخونن و نظر بدن


همین دیگه